چگونه باغچه کوچکی برای کودکان بسازیم؟

معمولاً کودکان عاشق پرورش دادن ، بزرگ کردن و کاشتن گیاهان هستند. بنابراین آماده کردن باغچه کوچکی برای آنها می تواند ایده بسیار خوبی باشد. معمولا این سرگرمی تجربه بزرگ درهر سنی است. همچنین می تواند درس عملی ساده ای برای آنها باشد تا بتوانند روش های نگه داری از گیاهان را بیاموزند.

آنچه احتیاج دارید:

کارتن مقوائی مخصوص تخم مرغ( شانه تخم مرغ)، خاک مناسب گلدان، دانه مناسب ( مانند گل همیشه بهار، یا گل اطلسی و یا هر نوع دانه دیگری که زود سبز شود.)  

 دستورالعمل:                                                           

 

گام اول: ابتدا اندکی خاک داخل یک کاسه بریزید.مقداری آب به آن اضافه کنید. البته مقدار آب نباید آنقدر زیاد باشد که خاک خیلی شل شود.

 

گام دوم: در اینجا آنچه شما احتیاج دارید یک کارتن مقوائی تخم مرغ است که معمولا به صورت شانه موجود است. در هر کدام از سوراخ های موجود با استفاده از قاشق مقداری از خاکی را که آماده کرده اید بریزید.

 

گام سوم: به کودک خود بگوئید با استفاده از انگشت خود سوراخ کوچکی را درون خاک ایجاد کند. سپس در هر سوراخ دو عدد دانه بیاندازید و روی آن را به آرامی با خاک بپوشانید.

 

گام چهارم: به آرامی مقداری آب روی باغچه کوچک خود بریزید و به کودک خود بگوئید تا مراقب آن باشد.

 

گام پنجم: هنگامی که جوانه ها بیرون زد، می توانید گیاهان را به باغچه و یا گلدان جدید برده و آن ها را آنجا بکارید. گل همیشه بهار و اطلسی گل های بسیار زیبایی برای تزئین گلدان و یا باغچه ها هستند.

 

گاه ششم: اگر بخواهید می توانید درس تجربی بزرگی نیز به کودکان خود بدهید. می توانید دو گلدان درست کنید. یکی از آنها را در سایه و دیگری را در آفتاب بگذاریدو از کودک خود بخواهید هر روز نتیجه مشاهدات خود را برای شما بازگو کند. به این ترتیب آنها می توانند تجربه عملی بزرگی را در زمینه پرورش گیاهان و رشد آنها به دست بیاورند.

 

 توصیه مهم: در هر حال مراقب آب گیاه باشید.                 


بدون شرح

 

           

 

پانزده جمله حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز

                                                 

                                                          Gabriel García Márquez 

                                        

                                                             
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر میدانند، و گاهی اوقات پدران هم.
 
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایدهای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
 
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم میکند.
 
در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
 
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود میسازد.
 
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام میدهیم دوست داشته باشیم.
 
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق میافتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
 
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.
 
در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
 
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق میتوان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
 
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.
 
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
 
در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر میکند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه میدهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت میشود.
 
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
 
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.  
 
          
ادامه مطلب ...

یاد گرفتم که :