عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تو تخت خواب مخــمل آبیـش خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونو خریده
قشنگ تر از عروسـکم هیچ کس ندیده
عـروسک من چشــمــاتو بـــاز کن
وقـتی کـه شب شد اون وقــت لالا کـن
بیا بریم توی حیاط با من بازی کن
توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن
یادش به خیر ... !!!
کاش کی دونستم الان کجایی مانلی جان! راستی اسم شما هم که ترکیه!
ببخشید که دیر به تولد رسیدیم. تولدت مبارک عروسک قشنگ مانلی خانوم
می دونی من چند وقت بود دنبال شکل درست این شعر بودم ... از بس غلط غلوط برای نورا خوندمش هم خودم خسته شدم هم بچه ام که هر دفعه داره یه جوری این شعر می شنوه ... دستت درد نکنه ... واقعا که یادش به خیر ، این شعر برای همه مون یه جور حس نوستالژی داره ...
راستی ممنونم که خیالمو بابت داشتن یه بچه ی نرمال راحت کردی ...کامنتت برام خیلی دلگرم کننده بود مانلی جان ...