امروز...

   

 

کـنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
مـن و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سـلـطـنـت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمـن حـکایت اردیبهـشـت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
بـه می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مـجوی ز دشمـن کـه پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشـت
مکـن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جـنازه حافـظ
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ننه قدقد سه‌شنبه 21 مهر 1388 ساعت 18:55 http://www.nanehghodghod.blogspot.com

غیر از این نیست. کاری هم نمیشه کرد. گاهی میگم مگه ما هم بریم اقصا نقاط جهان و یه روزی مثل اسراییلی ها برگردیم اون روز هم ما رو مثل اونها غاصب خواهند شمرد!

لادن سه‌شنبه 21 مهر 1388 ساعت 23:31

الـــــــــــــــووووو..........

چرا جوش آوردی؟ :)))

نازنین* چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 06:49

گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت

هر کسی از ظن خود شد یار من
:)))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد