شوق

 

  

  

شوقِ تکرارِ یه تکراریِ دیرین
شوقِ چیدن و نشستن سرِ هفت سین 

شوقِ بوسیدن و بوسیده شدن باز
گریه ها از تهِ دل برای آغاز 

شوقِ هدیه های پاکِ عمو نوروز
شوقِ گم کردنِ رؤیاهای دیروز 

شوقِ دیدنیِ رقصِ ماهی قرمز 

کاش بمونه همیشه ، نمیره هرگز
...  

                              

 بخشی از ترانه هفت سین اثر علی مدیحیان  (مؤلفِ کتابِ ترانه های هفت سین)

 

 

 چرا هفت سین؟   

هفت در فرهنگ ایرانی عدد مقدسی است. هفت امشاسپند، هفت طبقه زمین و آسمان، هفت فرشته مقرب خداوند، هفت دور فلک، هفته و ... نشان از اهمیت این عدد دارد. برخی از فرهنگ شناسان معتقدند که این سفره پیش از ورود اسلام به ایران هشت شین بوده است. اما با توجه به تقدس عدد هفت در میان ایرانیان چنین احتمالی درست به نظر نمی آید. 
 

 هفت سین اصلی عبارتند از«سبزه» نودمیده است، «سنبل» خوش بر و خوشبو، «سیب» میوه بهشتی و نمادی از زایش، «سمنو» غذای  تهیه شده از جوانه گندم که یادآور بخشی از آیین های باستانی ایران است، «سنجد» که بوی برگ و شکوفه درخت آن محرک عشق و دلباختگی است، «سیر» دارویی برای تندرستی، «سپند» به معنی «مقدس» که دورکننده بیماری ها و دافع چشم بد است.  

امروزه، برخی اقلام سفره هفت «سین» فراموش گشته و یا «سین» های آن در برخی خانواده جا به جا گشته است. مثلا گذاشتن «سرکه» نماد ترشی و «سماق» نماد بیکاری و سماق مکیدن روی سفره هفت «سین» مناسبت ندارد.  
 
علاوه بر «سین ها» بر این سفره آینه نیز می گذاریم که نور و روشنایی می تاباند، شمع می افروزیم که روشنایی و تابش آتش را به یاد می آورد و شاید بازمانده جشن سوری و جشن های آتش باشد؛ تخم مرغ که تمثیلی از نطفه و باروری است. کاسه آب زلال به نشانه همه آب های خوب جهان و ماهی زنده در آب، به نشانه تازگی و شادابی؛ عسل و نقل و شیرینی و دیگر چیزهایی که بنا به رسم خاص هر شهر و روستا و خانواده ای بر این سفر می افزودند. گذاشتن چند شاخه بیدمشک روح افزا نیز بر زیبایی سفره می افزاید.  
 
وجود قرآن یا دیگر کتاب های دین بر سر سفره هفت «سین» برای راندن دیوان و شیطان از محیط خانه است.  
گذاشتن نمونه ای از غلات (معمولا نان و برنج) و حبوبات و همچنین در برخی خانواده ها گذاشتن شیر و فرآورده های شیری به نشانه تضمین برکت خانه متداول است.  
  
  
  
 

کودک در طبیعت

آرامش را می‌توان گمشده دنیای امروز دانست. آدم‌ها به هر دری می‌زنند تا بلکه ذره‌ای آرامش درونی را حتی برای ساعاتی تجربه کنند. اما چرا این نیاز به‌خوبی برآورده نشده و هرچه بیشتر تجهز تکنولوژی می‌شود، آرامش کمتر و کمتر می‌شود؟
در زندگی نوین، خیلی از اهل فن و نظر سعی داشته‌اند که به این سئوال اساسی پاسخ بدهند اما نتیجه‌ای در بر نداشته است. فکر می‌کنم دلیل آن روشن باشد و آن این است که سبک زندگی امروزی، شتاب و عجله و تغییر را در دل خود جای داده است. سبک امروزی زندگی ذاتاً عجول‌پرور و شتاب‌آور است. دنیای ارتباطات و دیجیتالی شدن زندگی این شتاب را نتیجه داده است. پس در فضائی که ذات آن با عجله و شتاب و فردیت گرائی عجین شده است، نمی‌توان به‌دنبال کالائی چون آرامش گشت که معمولاً نایاب است.
چه باید کرد؟ پاسخ روشن است؛ ما باید عادت کنیم که ساعاتی را برای خودمان باشیم و به دامن طبیعت و فضای صرفاً انسانی و معنوی وارد شویم. گاهی فارغ شدن از صنعت و ماشین برای تمدد اعصاب و خو گرفتن با نواها و صداهای طبیعت به ظاهر بی‌جان و تفرج در صنع خداوند برای رسیدن به خویشتن ضرورت دارد.
سهم کودکان چیست؟ شاید بتوان گفت مهم‌ترین سهم خوگری و تفرج در طبیعت خداوندی را باید به کودکان اختصاص داد. همه می‌دانیم وقتی کودکان در فضای باز طبیعی به دور از الزامات شهرنشینی و صنعتی قرار می‌گیرند، تحرک می‌یابند و هیجان خود را به‌نحو مطلوبی تخلیه می‌کنند و از این‌همه تحرک و فضایابی لذت می‌برند. بدیهی است وقتی کودکانمان را از محیط طبیعی به محیط بسته ۴۰، ۵۰ متری داخل آپارتمان وارد می‌کنیم، نق زدن‌ها و بهانه‌جوئی‌های آن‌ها که بیانگر نارضایتی آنان از وضعیتی است که بزرگ‌ترها برای آن‌ها به‌وجود آورده‌اند، شروع می‌شود. گوئی وقتی در محیط طبیعی هستند، آرامش دارند و هنگامی‌که به فضای آپارتمان وارد می‌شوند، احساس خفقان می‌کنند.
ما می‌توانیم کودکان خویش را با فضای طبیعی، دشت‌های فراخ، نواها و صداهای آبشاری و رودخانه‌ای و حرکت برگ‌ها و درختان در جنگل‌ها و صدها تجربه دیگر آشنا کنیم.آن‌ها این تجربیات را برای تمدد اعصاب در زندگی آینده خود که سراسر ماشین و آهن است، نیاز دارند!   
 
   
                           

بیماریهای وبلاگی

         شوخی      شوخی       شوخی        شوخی         شوخی         شوخی        شوخی        شوخی

                                                            

 بیست مرض صعب العلاج وبلاگی (وب نوشتی)                      

 

امروزه پس از شیوع موج جدید وبلاگ و وبلاگ نویسی، شاهد بروز امراض گوناگونی هستیم که به اپیدمی تبدیل شده اند. 

البته این امراض فقط گریبانگیر وبلاگنویسان و وبلاگبازان بوده و هیچ ضرری برای سایر ابناء بشر ندارد. 

 

مقاله زیر به شرح بیست نوع بیماری صعب العلاج وبلاگی از جمله یاس وبلاگی Weblog Madnes، سرطان قالب Template Cancer، بیماری کمبود مطلب Matlabless، افسردگی بی ویزیتوری Visitor Depress، افسردگی بی کامنتی Comment Depress به همراه نشانه های بالینی این امراض و درمان برخی از انها می پردازد. 

(جلوی هر بیماری، نام علمی آن بیماری هم ذکر شده است.)

در ابتدا سه بیماری شایع که این روزها بیشتر دیده می شوند را معرفی میکنیم.  

 

۱- یاس وبلاگی Weblog Madness

یکی از بیماریهای شایع این روزها بوده و به نوعی به سراغ همه خواهد آمد. این مرض دلایل زیاد و گوناگونی دارد که در این مجال نمی گنجد ولی به طور خلاصه عبارتست از رسیدن وبلاگنویس به این جمله که: «وبلاگ مینویسم که چی؟» ممکن است عده ای از بیماران برای این سوال خود به جوابی برسند و عده ای دیگر به جواب نرسند. 

 

درمان: درمان قطعی نداشته و فقط باید به بیمار فرصت و زمان داد تا به جواب برسد یا نرسد. 

 

 

۲- هک شدگی Hacked

این بیماری به دو صورت واقعی و مجازی امروزه بسیار رواج یافته است. در صورت واقعی بودن،

وبلاگ توسط هکری، هک میشود. حال ممکن است هکر خوش انصاف بوده و فقط یادداشت

کوچکی بگذارد و یا ممکن است بدجنس بوده و فاتحه وبلاگ را بخواند. در نوع مجازی، خود

وبلاگنویس برای ازدیاد تعداد ویزیتورهایش که ناشی از بالا رفتن نمک خونش میباشد، مثلا وبلاگ خود را به صورت یک وبلاگ هک شده در می آورد. ممکن است در این نوع هک شدگی مجازی، گند قضیه بعدا در بیاید و آبروی وبلاگنویس برای همیشه برود. 

 

درمان: برای درمان هک شدگی واقعی، رعایت مسایل ایمنی و برای درمان هک شدگی مجازی، خندیدن به وبلاگنویس با نمک توصیه میشود.

  

 

۳- مردن Dieing

این مرض نیز این روزها بسیار شایع شده و عبارتست از مردن وبلاگنویس. مانند مورد قبل به دو

صورت واقعی و مجازی دیده میشود.   

  درمان:در صورت مردن واقعی، چون مرگ حق است و هنوز هیچ درمانی برای آن پیدا نشده، خدا وبلاگنویس را بیامرزد.  ولی درمورد مردن مجازی، وبلاگنویس برای افزایش تعداد ویزیتورهایش، دست به این عمل کثیف میزند و درمان آن گیر آوردن نویسنده وبلاگ و کتک زدن او تا حدیکه واقعا بمیرد، میباشد.

  

 

۴- سرطان قالب Template Cancer

این بیماری ناشی از سردرگمی در ساخت قالب وبلاگ بوده و به طور قطع میتوان گفت صد در صد وبلاگنویسان به آن مبتلا بوده، شده یا خواهند شد.   

                                                                                                 

                                                                        

 این بیماری به سه صورت ظاهر میشود:

الف) سردرگمی در ساخت قالب: که اکثر افراد تازه کار در زمینه طراحی صفحه به آن مبتلا میشوند.یعنی برای ساخت قالب وبلاگشان دچار نوعی سردرگمی شده که «چی بسازم» و «چطوری بسازم».

 

ب) سنگینی قالب: که بیشتر افراد نیمه مبتدی و نیمه ماهر با آن دست و پنجه نرم میکنند و

عبارتست از سنگین شدن وزن صفحه که با خطوط اینترنت در ایران، میشود گفت نوع حادی از

سرطان قالب میباشد.

 

ج) دیوانگی قالب: این نوع سرطان مبتدی و ماهر نمیشناسد و به همه نوع وبلاگنویس حمله میکند و عبارتست از طراحی دیوانه وار قالب که هم خود طراح و هم بازدید کننده را دیوانه میکند. برای درک بهتر این مرض بهتر است به یک عدد اوتوبوس یا مینی بوس که با تزیینات اجق وجق، منگوله های آویزان، کاغذهای رنگی فراوان، گلهای مصنوعی رنگ و وارنگ و ...آراسته شده نگاه کنید که مثال آشکاری از مرض دیوانگی قالب در دنیای بیرون است. 

 

درمان:درمان قطعی سپردن طراحی قالب به کاردان و درمان مقطعی بی خیال طراحی شدن و

استفاده از ساده ترین نوع قالبهای آماده در بازار است. 

 

 

۵- کمبود مطلب Matlabless

این بیماری به سراغ تمام وبلاگنویسان آمده یا خواهد آمد و هیچ راه فرار و درمانی به جز مرور زمان ندارد. این بیماری ناشی از کم آوردن مغز نویسنده در نوشتن میباشد. 

 

درمان: درمان قطعی نداشته و درمان مقطعی آن فقط دزدیدن مطلب از سایر منابع مانند وبلاگها، کتابها، روزنامه ها، سایتها و … میباشد.

  

 

۶- اشتباه نگارشی Writing Mistake

این مرض فقط به سراغ عده ی خاصی از وبلاگنویسان می آید. آن عده که سواد کافی ندارند. و به سه نوع اشتباه املایی، انشایی و نگارشی دسته بندی میشود.

 

درمان: درمان قطعی آن با سواد شدن نویسنده بوده و درمان مقطعی آن، گوش کردن به کامنتهای ویزیتورهای باسواد وبلاگ میباشد.  

 

 

                             

                                                                 

   

۷- افسردگی بی ویزیتوری Visitor Depress

این بیماری مختص وبلاگنویسهای تازه کار بوده و عبارتست از افسردگی ناشی از بدون بازدید کننده بودن وبلاگ. 

 

درمان: درمان قطعی مرور زمان و درمان مقطعی آن استفاده از روشهای مافیایی برای شناساندن وبلاگ به دیگران میباشد.     

  

 

 

                

               

۸- افسردگی بی کامنتی Comment Depress

این مرض برخلاف بیماری فوق، به سراغ همه وبلاگنویسان می آید ولی برای هر وبلاگی درجه اش متفاوت خواهد بود و عبارتست از ندیدن پیامهای دیگران در بخش نظرسنجی. یکی از عوامل بروز این بیماری، ننوشتن مطالب «کامنت برانگیز» در وبلاگ میباشد. یعنی مطالبی نوشته شود که ویزیتور حرفی برای گفتن نداشته باشد. 

 

 درمان: درمان قطعی آن نوشتن مطالب کامنت انگیز و درمان مقطعی آن حذف سیستم نظرخواهی برای ندیدن کامنتهای نوشته نشده است.

 

 

۹- اشتیاق برای شناخته شدن To be known Madness

این بیماری مختص تازه کارها بوده و عبارتست از به هر دری زدن وبلاگنویس برای شناخته شدن در مجامع وبلاگی. در این بیماری نویسنده خود را به در و دیوار و آب و آتش میزند تا شناخته شود. در مراحل حاد این بیماری نویسنده سعی در شناساندن اقوام و خویشان و دوستان و همسایگان و حیوانات و … خود دارد. 

 

درمان: درمان قطعی مرور زمان بوده و درمان مقطعی آن توسل به زور یا شبکه های مافیایی برای شناساندن خود به جهانیان میباشد. 

 

 

۱۰- اشتیاق برای شناخته نشدن To be unknown Madness

برخلاف بیماری قبل، این مرض به سراغ وبلاگنویسهای کهنه کار می آید. یعنی ایشان دوست

ندارند دیگران ایشان را بشناسند. این بیماری فقط درمورد وبلاگهای غیر اخلاقی و سیاسی قابل توجیه بوده و در سایر موارد به نوعی «قرطی بازی» تشبیه میشود. 

 

درمان: مخفی کاری و مواظبت بیشتر از اندازه از لو نرفتن آمار مریض در مجامع وبلاگی.

  

 

 ۱۱- دید و بازدید زدگی Visiting Madness

این مرض مبتدی و ماهر، تازه کار و کهنه کار، معروف و غیر معروف و… نشناخته و به سراغ همه

 وبلاگنویسان مسئول و متعهد به مبانی اخلاقی و آداب معاشرت می آید. به معنی آنکه وبلاگنویس خود را موظف میداند در هربار کانکت شدن به سراغ وبلاگهای آشنایان و دوستان رفتن و یا برای ویزیتورهایی که برایش کامنت گذاشته اند، در وبلاگ خودشان کامنت بگذار. 

 

درمان: درمان قطعی این بیماری صبر و حوصله و ادامه دادن این بیماری بوده و درمان مقطعی آن بی خیال آداب معاشرت شدن میباشد.

  

 

 ۱۲- روان پریشی سرور Server Madness

این بیماری به سراغ صد در صد وبلاگنویسان آمده یا خواهد آمد و عبارتست از خرابی سرویس

دهنده وبلاگ یا سرویس دهنده خط اینترنت. و به معنی خراب شدن وبلاگ است. در این حال

 نویسنده وبلاگ دچار نوعی روان پریشی شده که ممکن است بسیار خطرناک باشد.

 

درمان: هیچگونه درمانی نداشته و فقط باید همه چیز را به خدا واگذار کرد.

  

  

 ۱۳- آویزان شدگی Delangounism

این مرض نیز مانند مورد قبل به سراغ تازه کارها آمده و به نوعی مرحله ای عقب تر از بیماری فوق میباشد. عبارتست از آویزان شدن از وبلاگهای معروف برای لینک دادن به وبلاگشان.

 

درمان: تنها درمان پیشنهادی برای این بیماری ادامه دادن به آویزان شدن است.

 

   

۱۴- رو در واسی زدگی Face to Face

به سراغ همه بلاگنویسان آمده و عبارتست از درون رو در واسی قرار گرفتن نویسنده برای لینک

دادن و گذاشتن لوگوهای وبلاگهای دوستان در وبلاگ خود به طوریکه حاشیه وبلاگ از خود وبلاگ شلوغتر میشود.

 

درمان: درمان قطعی آن ادامه دادن به لینک دادن به دیگران و نماندن جایی برای مطالب خود

نویسنده بوده و درمان مقطعی آن زدن خود به کوچه علی چپ و پر رو بازی در آوردن و لینک ندادن به دیگران است. 

 

 

۱۵- کل کل Kal Kal

همانطور که از اسم این بیماری مشخص است، به معنی کل کل نویسنده وبلاگ با سایر

وبلاگهاست و تا حدیکه به شوخیعفت خانم عمومی آسیبی وارد نشود مشکل ساز نبوده، بلکه بسیار مفرح نیز میباشد.

 

درمان: چون این بیماری ضرر رسان نیست، بهتر است درمان نشود و بیماری ادامه داشته باشد.

  

  

۱۶- زوج یافتگی Coupleism

این بیماری نیز به سراغ اکثر وبلاگنویسان آمده یا خواهد آمد. در این بیماری نویسنده بعد از مدتی نوشتن، پی میبرد که برای افزودن جاذبه های توریستی در وبلاگش احتیاج به زوج یا زوجه ای که کمکش نماید، دارد. این بیماری به دوصورت واقعی یا مجازی ظاهر میشود که یا زوج، یا زوجه واقعی بوده و یا زاییده تخیل نویسنده اولیه میباشد. نوع حادتر این بیماری به صورت استفاده از فرزند (حتی هنوز به دنیا نیامده)، پدر، مادر، خواهر، برادر و … است.

 

درمان: برای این بیماری هنوز درمانی پیدا نشده.

 

 

… فعلا به همین تعداد از بیماریهای شناخته شده و معروف وبلاگنویسان بسنده می کنیم. 

                                                                                      شوخی   تیم پزشکی برگ 

 

  

       

آموزش استفاده از توالت برای کودکان

کنترل مثانه و روده بطور فیزیولوژیک بین 18 الی 24 ماهگی امکان پذیر است .

گرچه فاکتور های دیگری هم در موفقیت این امر دخیل می باشند ، توجه به نکات زیر برای آموزش توالت فرزندتان مهم است :  

                                                                                    

1 – کودکان در این سن علاقه به تقلید از کارهای بزرگ ترها دارند . استفاده از توالت به طور نمایشی نزد کودک توسط خواهر و بردار  بزرگتر کمک کننده است . 

2 – به دفع ادرار و مدفوع کودک در زمان های خاص توجه کنید ، مثلا نیم ساعت بعد از غذا . 

3 – در ابتدا کودکان بعد از دفع ادرار یا مدفوع خبر می دهند و کنترل بعد از آن شروع می شود . 

 

 

                                   نکات مورد توجه برای والدین 

 

1 – اشتیاق کودک را برای توالت کردن با تهیه صندلی توالت مناسب سایز کودک در رنگ های شاد بر انگیزید . 

۲ – پیشرفت کودک را با دادن جایزه تشویق کنید . مثلا برای هر بار استفاده از صندلی توالت یک اسباب بازی کوچک به او هدیه دهید و توجه داشته باشید که هرگز او را به دلیل عدم کنترل ادرار تنبیه نکنید . 

3 – در ابتدا از پوشک های خیلی نازک برای کودک استفاده کنید تا در صورت دفع ادرار کودک خیلی زود متوجه عمل خود گردد . 

4 – از یک قانون استفاده کنید . مثلا کودک را بعد از هر بار تغذیه و قبل از خواب به توالت ببرید . 

5 – صندلی توالت را در گوشه ای از حمام قرار دهید و یک محیط آرام و اشتیاق بر انگیز برای کودک فراهم کنید . این کار را می توانید با گذاشتن چند اسباب بازی پلاستیکی در اطراف وان آب برای سرگرمی و بازی کودک تهیه کنید .   

 

                                                               

 

                 

می گفت:

                           

۴ ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده.
۵ ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه.
۶ ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همهٔ پدرها باهوشتره.

۸ ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.
۱۰ ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.
۱۲ ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

۱۴ ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی امله.
۱۶ ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر آورده.
۱۸ ساله که شدم . وای خدای من! باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه؟

۲۱ ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه.
۲۵ ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه. زیاد با این قضیه سروکار داشته.
۳۰ ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره.

۴۰ ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره.
۵۰ ساله که شدم حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارهٔ همه چیز حرف بزنم!