اگر فرصت داشتم دوباره کودکم را بزرگ کنم
به جای آنکه انگشت اشاره ام را بطرف او بگیرم
در کنارش انگشتهایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم
اگر فرصت داشتم دوباره کودکم را بزرگ کنم
به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر می بودم
بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم٬ به او نگاه می کردم
سعی می کردم در باره اش کمتر بدانم اما بیشتر به او توجه کنم
به جای اصول راه رفتن ٬ اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم
از جدی بازی کردن دست بر میداشتم و بازی را جدی می گرفتم
در مزارع بیشتر میدویدم و به ستارگان بیشتر خیره میشدم
بیشتر در آغوشش میگرفتم و کمتر او را به زور می کشیدم
کمتر سخت می گرفتم و بیشتر تأییدش می کردم
اول احترام به خود را در او می ساختم و بعد خانه و کاشانه را...
بیشتر از آنچه عشق به قدرت را یادش بدهم٬
قدرت عشق را یادش میدادم...
"دایان لومان"
اینک نه تو کنار منی ونه من کنارت
ولی با این حال باز هم زندگی در جریان است
در انتطار آن زمانی که می آیی و نگاهت را به نگاهم می سپاری
چشم به راهت نشسته ام
آن زمان که بدون ترس و استرس می توانیم حرف دلمان را ……….
------------------------------------------------------
سلام
اوینار با هزاران مشکل وباکمک دوستان به روز شده
منتظر حضور سبز شما هستم
خیلی به دعاتون احتیاج دارم .!.!.!.!.!.!.!
واقعا ادما همیشه حسرت گذشته رو میخورن .
بابت این همه پست های اموزنده ممنون
گفنم شاید دوست نداشته باشی بگی....آخه منم فوضولی کردم
اتفاقا ما هم ۶ ماه اومدیم.....میخواستم ببینم به ما نزدیکین با نه که دیدم نه...گفتم بیام یه ذره با نی تی تون بازی کنم دلم باز شه دیدم...خیلی دوریم.... بوس بوس
سلام
مرسی مانلی که به سام رای دادی..من لینکتون میکنم.........راسی مطالبتون جالب.......
سلام مانلی نازنین...
خیلی جالب بود پستت مرسی.اون عکسش هم که محشر بود.عکس پایینی رو وقتی باردار بودم گذاشته بودم روی دسکتاپم که هر روز ببینمش.
در مورد گروه خونی هم کاملن درست بود.همسرم o هست و من AB...خصوصیاتی که نوشتی بهمون میخورد.............